کد مطلب:280184 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

اظهار و ابراز علاقه و محبت
از جمله تكالیف تو اگر سواد عربیت نداری و ذوق مطلب فهمی داری، باید مشق محبت و ولای آن حضرت را به وسائل مختلفه بنمائی و بخوانی بعض كلمات علمای عاملین و محبین صادقین را كه بعض مكنونات قلبیه را بر صحایف اوراق نگاشته اند و برخی عوالم مجبت و معانی مودت خود را به صورت كتابت بیادگار گذاشته اند، مانند استاد اعظم (ادام الله ظله العالی علی رؤس الادانی و الاعالی) كه در «نجم ثاقب» می فرماید:

انسان مدعی وصول به درجه ی ایمان به جنان - نه به مجرد قول به زبان - صادق نباشد جز آنگاه كه محبتش به موالیانش چنان باشد كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده - چنانچه شیخ صدئق در «امالی» و شیخ طوسی در «امالی» و ابن شیرویه در «فردسو» نقل كرده اند - كه:

ایمان نیاورده بنده تا اینكه بوده باشم من محبوب تر نزد او از جان او، و اهل من محبوب تر نزد او از اهل او، و عترت من محبوب تر نزد او از عترت او، و ذات من محبوب تر نزد او از ذات او.

پس شخصی به عبدالرحمن كه راوی حدیث است گفت:«تو پیوسته حدیثی می آوری كه خداوند دلها را به آن زنده می كند. «و شاید این مقام اول درجه ی ایمان باشد كه محبتش با موالیانش چون محبت او باشد با یكی از اخص اولاد و اقرب و اكمل ایشان نزد



[ صفحه 42]



او، و الا عارف به خصایص ذاتیه و كمالات نفسانیه و نعم و احسان غیر متناهیه ایشان را به عباد، كارش به حسب اندازه ی دانش و معرفتش به آنجا كشد كه جز آن سلسله ی معظمه (علیهم السلام) كس را قابل محبت در خلق نبیند و اگر بیند به جهت انتساب و علاقه ی اوست - هرچند جزئی باشد - به آن خانواده رحمت و عظمت و اگر انسان واقعا جرعه ای از شربت گوارای محبت به امام خود را چشیده و رشته ی قلبش حسب فطرت و ریاضت پیوسته به آن حضرت مقدس كشیده، البته چنان مهموم شود با فراقی چنین كه خواب را از چشم بد و لذت را از طعام و شراب، و در «خصال» و «من لا یحضره الفقیه» از جناب صادق (علیه السلام) مروی است كه فرمودند:

پنج نفرند كه نمی خوابند...

تا آنكه شمردند از آنها محبی را كه مترقب مفارقت حبیب خود است. و چنین شخصی البته اگر به مفارقت مبتلا شود، همش بیش و قلقش بی اندازه و اضطرابش زیاد و خواب و راحت را بالمره فراموش نماید، كه شخصی به این عظمت و جلالت و بزرگی و رافت و احسان و عطوفت و مهربان تر از هزار پدر، حاضر و ناضر ولكن چنان در پرده ی حجابی از حجابهای الهیه پنهان و پوشیده كه نه دستی به پرده ی حجابی از حجابهای الهیه پنهان و پوشیده كه نه دستی به دامانش رسد و نه چشمی به جمالش افتاد و نه از مقر سلطنتش خبری و نه محل اقامت و رحلتش اثری، هر دون و خسیسی را بیند، جز آنكه جز او كسی را نجوید و هر لغو و ناملایم و منكری را بشنود، جز سخنی از آنكه جز او نخواهد كسی سخنی گوید، و در «عیون» از جناب رضا (علیه السلام) مروی است كه در ضمن خبری متعلق به آن جناب فرمود:

چه بسیار مومنه و چه بسیار مومنی كه متاسف و حیران و محزونند در وقت فقدان ماء معین، یعنی حضرت حجت (علیه السلام)، و در فقرات شریفه ی دعای ندبه ی معروفه - كه در چهار عید و روز



[ صفحه 43]



جمعه و شب آن باید خواند - اشاره شده براین مقام كه حاصل مضمون بعضی از آنها این است - بعد از ذكر پاره ای از اوصاف و مناقب آن جناب (ارواحنا فداه) كه:

«كاش می دانستم كه تو در كجا اقامت نمودی و كدام زمین و خاك تو را برگرفته، آیا به رضوی جای داری یا به ذی طوی، گرا ناست بر من كه خلق را بینم و تو دیده نشوی و نشنوم از تو نه آوازی و نه رازی گران است بر من كه احاطه كند به تو بلا نه به من، و نرسد به تو از من نه ناله ای و نه شكایتی، جانم فدای تو غایبی كه از ما كناره نداری، جانم فدای تو، دور شده ای كه از ما دوری نگرفتی، جانم فدای تو، دور شده ای كه از ما دوری نگرفتی، جانم فدای تو، كه آرزوی هر مشتاق آرزومندی از مرد و زن، كه تو را یاد آورند و ناله كنند.گران است بر من كه من بر تو بگریم و خلق از تو دست كشیده باشند. گران است بر من كه من بر تو بگریم و خلق از تو دست كشیده باشند. گران است بر من اینكه جاری شود بر تو آنچه جاری شده نه بر ایشان، آیا معینی هست كه طولانی كنم با او گریه و ناله را؟ آیا جزع كننده ای هست كه من او را بر جزعش یاری كنم، هر آنگاه كه خلوتی باشد؟ آیا به چشمی خاشاكی رفته، كه چشم من او را بر آن حالت مساعدت كند؟ آیا به سوی تو راهی هست ای پسر احمد (صلی الله علیه و آله) كه به حضور جنابت مشرف شوند؟ آیا متصل می شود روز ما از تو به فردای او،پس محفوظ و بهره بریم؟ كی سیراب می شویم بر چشمه سارهای سیراب كننده، پس سیراب شویم؟ كی سیراب می شویم از آب گوارای تو، كه تشنگی به طول انجامید؟ كی صبح و شام به خدمتت خواهیم رسید؟ كی تو ما را می بینی و ما تو را و حال آنكه لوای ظفر و نصرت برافراشته شده؟»

تا آخر دعا كه نمونه ای است از درد دل آنكه جامی از چشمه ی محبت آن جناب نوشیده، و سزاوار است او را كه به امثال این كلمات درد دلی كرده و بر آتش هجرانش كفی از آب شور پاشیده...



[ صفحه 44]